بازگشت پرویز به کرمان پس از دوره‌ی درمان

پرویز دیشب 5 آبان 93 بعد از گذراندن دوره درمان بیماریش برای مدتی به کرمان آمد.

متن زیر اتفاقات دیشب از زبان خود پرویز است.

اول اولش نشستم تو هواپیما خیلی خوشحال شدم پنجره هارو دیدم شهر تهرون و دیدم پز میدادم که دارم برمیگردم .یه خرده خوابم گرفت خواب رفتم ولی وقتی هواپیما رفت بالا بیدارشدم ،غذا آوردن من فقط سالاد الویه خوردم .

بالاخره رسیدیم کرمون...

خیلی گریه ام گرفته بود از پله ها که اومدم پایین به خاله سحر گفتم خاله ولم کن میخوام برم پیش بچه ها.

بچه ها رو که دیدم خیلی سورپرایز شدم همه ی بچه ها ریختن رو سرم دیونه شدم ،همشون بادکنک و فرفره تو دستشون بود همه رو دادن به من.

خاله اکرم رو از اون گوشه دیدم که داشت میومد من خیلی گریه ام گرفت خاله منو بغل کرد، خاله اکرم هم شروع کرد گریه کردن.

بعد دیگه کم کم همه ی بچه هارو دیدم و همه اومدن طرف من،به عمو ابراهیم گفتم:عمو بغلم کن که بچه ها ریختن رو سرم، با عمو از در فرودگاه رفتیم بیرون، همینجور که پامون رو گذاشتیم بیرون بمب کاغذی رو ،ترکوندن رو سرم خیلی خندیدم.

دنیارو دیدم که وایستاده ، رفتم تو گوشش گفتم :دنیا یه عالمه سوغاتی برات آوردم ،دنیا پاموگرفت گفتم :اوسو اوسو(یعنی وایستا ،وایستا) سوغاتیمو بده پرویزی.

دیدم همه اومدن دور من جمع شدن عمو اسماعیل ازمون عکس گرفت.

IMG 0049

IMG-20141028-WA0000

IMG 0023


گلریزان محبت...

اینک نوبت شماست که در این راه گام نهید تا قطرات کمک شما باران رحمتی شود بر دستان کوچک ما...
پرداخت بوسیله درگاه شتاب